جدول جو
جدول جو

معنی په خون - جستجوی لغت در جدول جو

په خون
پی خوان، خواننده ی دوم که ترجیع بند اشعار خواننده ی اول
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دل خون
تصویر دل خون
خونین دل، دل افگار، آزرده دل، اندوهگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سه خوان
تصویر سه خوان
مسیحی، که قائل به سه اقنوم اب، ابن و روح القدس باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلاخون
تصویر پلاخون
گیاهی که بیشتر در نواحی شمالی ایران می روید، بلندیش تا یک متر می رسد، برگ هایش بزرگ و مرکب از ۷ تا ۱۱ برگچه، گل هایش سفید یا گلی رنگ، میوه اش سیاه رنگ، میوه و پوست و ریشۀ آن خاصیت مسهل دارد، از میوۀ آن مادۀ ملونی به رنگ بنفش استخراج می شود، پلم، پلخوم، شون، خمان صغیر، بلسان صغیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم خون
تصویر کم خون
کسی که مبتلا به کم خونی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نه خوش
تصویر نه خوش
گیاهی است که آنرا کرمه البیضا و سیاه دارو و هزار چشان گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم خون
تصویر کم خون
آنکه دارای خون اندک باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه خان
تصویر سه خان
خانه سوم از نرد سه گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه خوان
تصویر سه خوان
قایل به تثلیث: مسیحی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس خور
تصویر پس خور
بازمانده غذای دیگران را خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر نون
تصویر پر نون
پرنیان
فرهنگ لغت هوشیار
دایره و هر چیز میان تهی مانند چنبر و طوق و امثال آن هر چیز گرد میان تهی، چنبر ماه خرمن ماه هاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک خون
تصویر پاک خون
پاک گهر پاک نژاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاره خون
تصویر پاره خون
آدمی (که بنص قرآن کریم از علقه است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب خون
تصویر آب خون
جزیره میان دریا، خونابه
فرهنگ لغت هوشیار
بسیار خوارشکم پرست شکم خواره شکمو بنده شکم شکم پرور پر خوار پر خواره اکول بلع بلعه مقابل کم خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خونی
تصویر پر خونی
حالت و چگونگی پر خون
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که دارای خون کافی و وافی باشد مقابل کم خون، خون آلود. یا جگر و دلی پر خون. پر اندوه پر درد دردمند غمزده. یا صورت چهره رخ پر خون. افروخته گلگون. یا مژه چشم دیده پر خون. خونبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از که چون
تصویر که چون
چونکه چون (هم در تشبیه بکار رود و هم در تعلیل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه خوان
تصویر سه خوان
((~. خا))
قایل به تثلیت، مسیحی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پس خور
تصویر پس خور
((پَ خُ))
کسی که بازمانده غذای دیگران را می خورد، بازمانده غذا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کم خون
تصویر کم خون
Anemic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کم خون
تصویر کم خون
anémique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پی خوانی، هم خوانی کردن در آواز
فرهنگ گویش مازندرانی
هم خوان، پی خوان
فرهنگ گویش مازندرانی
لال گنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم خوش خوان، فرزندی که به نسبت سایر فرزندان به پدر علاقه
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از کم خون
تصویر کم خون
anêmico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کم خون
تصویر کم خون
anämisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کم خون
تصویر کم خون
anemiczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کم خون
تصویر کم خون
анемичный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کم خون
تصویر کم خون
анемічний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کم خون
تصویر کم خون
anémico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کم خون
تصویر کم خون
anemico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کم خون
تصویر کم خون
anemisch
دیکشنری فارسی به هلندی